مداد آبی ام
گمشده است
مثل روز هایی که باران نمی بارد
دست هایم
پی چیزی می گردند
می دانم
امشب که بخوابم
فردا از چشمان یک کودک
فرو می غلطم...
تو گفتی
بدون من آبی باش
من دیگر مفهوم باران را نمی فهمم
مداد آبی ام را می خواهم
مداد آبی ام را می خواهم...
دوست داریم عمومی میذاریم ..خب بابا میدونم برای دوستی گفتی که بعد از مدتها شعر میگه ...در هر حال اگر به روح اعتقاد داری ه هیچ نداری بهم خبرش رو بده
مرسی قربانت ...به خاطر اونی که از ته دل گفتی تشکر کردم
بای
یا حق
همین
به قول پرستویی تو فیلم مارمولک " راههای رسیدن به : خداااا !
[تایید][گل]
[گل]
مداد آبی ام گمشده است مثل روز هایی که باران نمی بارد دست هایم پی چیزی می گردند می دانم امشب که بخوابم فردا از چشمان یک کودک فرو می غلطم... تو گفتی بدون من آبی باش من دیگر مفهوم باران را نمی فهمم مداد آبی ام را می خواهم مداد آبی ام را می خواهم...
[گل]
دوست داریم عمومی میذاریم ..خب بابا میدونم برای دوستی گفتی که بعد از مدتها شعر میگه ...در هر حال اگر به روح اعتقاد داری ه هیچ نداری بهم خبرش رو بده مرسی قربانت ...به خاطر اونی که از ته دل گفتی تشکر کردم بای یا حق همین
ماهبانو داره قصه میگه. بیا.
هنوز هم با خدا حرف میزنی آیا؟ بی واسطه تر از قلم؟ این حجم که نباشد(!!) حجم بودنت هم کم میشود انگار!!![چشمک]
چرا خصوصی؟؟؟؟
چه پل قشنگی تا خدا زدی راهت هموار رفیق